2. امیر المومنین علیه السلام

2.8. مقامات ایمانی والدین حضرت امیرالمومنین علیه السلام

حدیث اول : از امام صادق علیه السّلام از پدرانش روایت شده است که روزی امیرالمؤمنین علیه السّلام در فضایی باز نشسته بودند و مردم در اطراف ایشان گرد آمده بودند که مردی از آن میان برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین شما هم اکنون دارای چنین مقام و منزلتی هستید ولی پدرت در آتش شکنجه می‌شود؟! امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: ساکت شو! خدا دهانت را خُرد کند! قسم به آنکه محمّد را به حق مبعوث فرمود اگر پدرم تمام گناهکاران روی زمین را شفاعت کند، قطعاً خداوند شفاعت وی را می‌پذیرد. پدرم در جهنم در حال شکنجه شدن باشد و پسرش قسمت کننده بهشت و دوزخ؟ قسم به آن که محمد را به حق به پیامبری مبعوث فرمود، نور پدرم در روز قیامت نور تمام خلایق را خاموش خواهد کرد، جز پنج نور: نور محمد صَلی الله علیهِ و سلَّم، نور من، نور حسن و حسین و نور نه تن از فرزندان حسین، زیرا نور پدرم از نور ماست که خداوند متعال آن را دوهزار سال پیش از خلقت آدم آفریده است.الاحتجاج:۱۲۲ 

باب۳ مجلد ۳۵ بحارالانوار حدیث ۳

حدیث دوم : از عبدالله بن عباس روایت است که: روزی علی بن ابی طالب علیه السّلام گریان نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمد در حالی که می‌گفت: «إنا لله و إنا إالیه راجعون». رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: چه شده یا علی؟ علی علیه السّلام گفت: یا رسول الله، مادرم فاطمه بنت أسد درگذشت.راوی گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نیز گریست و سپس فرمود: علی، خدا مادرت را رحمت کند. او اگر برای تو مادر بود، برای من هم مادر بوده است، این عمامه و این دو پیراهن مرا ببر و او را با آنها کفن کن و به زنان سفارش کن به خوبی وی را غسل دهند و جنازه را در خانه نگاهدار تا من بیایم و بقیه کارها را برعهده گیرم. 

راوی گوید: پیامبر صَلی الله علیهِ و آله ساعتی بعد آمد و فاطمه مادر علی را از خانه بیرون آوردند و آن حضرت بر وی چنان نمازی خواند که تا آن زمان برکسی خوانده نشده بود. سپس چهل تکبیر بر وی گفت آنگاه شخصاً وارد قبر شده، در آن دراز کشید بی آنکه حرکت یا صدایی از او سرزند. سپس فرمود: علی، حسن، وارد قبر شوید. پس آن دو وارد قبر شدند و چون کارهایی که فرمود انجام دادند. از آن‌ها خواست از قبر خارج شوند و چون بیرون رفتند، پیامبر خود را بالای سر وی رسانده و گفت: یا فاطمه، من محمد سرور فرزندان آدم هستم و بدین نمی بالم، پس اگر نکیر ومنکر نزد تو آمدند و از پروردگارت پرسیدند، بگو: خدا پروردگار من است و پیامبرم محمد است و اسلام دین من است و قرآن کتاب من و پسرم إمام و ولیّ من. سپس فرمود: خدایا فاطمه را برقول حق استوار بدار. سپس از گور بیرون آمده و چند مشت خاک در قبر وی پاشید. آنگاه دست راست خود را بر دست چپ زد، آن را تکانده سپس فرمود: قسم به آنکه جان محمد در دست اوست، فاطمه صدای زدن دست راستم را بر دست چپ شنید. 

پس عمّار یاسر عرض کرد: پدر و مادرم فدای تو باد یا رسول الله، نمازی بر وی خواندی که پیش از این برکسی نخوانده بودید؟! فرمود: ای أبا یقظان، او سزاوار این کار بود چون با من چنین رفتار می‌کرد. او را از ابوطالب فرزندان بسیار بود و خیر بسیار داشتند ولی دارایی ما اندک بود. او بچه‌های خود را گرسنه نگاه می‌داشت و مرا سیر می‌کرد، آن‌ها برهنه بودند و مرا جامه می‌پوشاند آن‌ها ژولیده موی بودند ولی مرا روغن می‌مالید. عرض کرد: چرا بر وی چهل تکبیر گفتی؟ فرمود: آری عمّار! به راست نگاه کردم دیدم چهل ردیف از فرشتگان صف کشیده اند از این رو برای هر صف یک تکبیر گفتم. عرض کرد چرا در گور او ساکت و بی حرکت دراز کشیدی؟ فرمود: مردم در روز قیامت برهنه برانگیخته می‌شوند، از این رو من در آن حال از خداوند طلب کردم که در آن روز وی را پوشیده برانگیزد، و قسم به آن که جان محمد در دست اوست از قبر او برنخاستم مگر زمانی که دیدم دو چراغ از نور بالای سر و دو چراغ از نور در کنار دستان و دو چراغ از نور در کنار پاهای وی پرتو افشانی می‌کنند و دو فرشته موکّل بر وی در قبر او حضور دارند و مشغول استغفار برای وی هستند تا روز قیامت فرا رسد. -. امالی صدوق: ۱۹۰-۱۸۹

باب ۳ مجلد ۳۵ بحارالانوار حدیث ۴

https://islamiccourse.net/