11. امام رضا علیه السلام
11.5. معجزات حضرت الف) خبر از غیب دادن
حدیث اول : ریان بن صلت میگوید: من دربان حضرت رضا علیه السّلام در خراسان بودم. روزی به معمر گفتم: اگر صلاح میدانی به امام رضا علیه السّلام پیشنهاد کن از لباسهایی که پوشیده، جامه ای به من ببخشد و مقداری از درهمهایی که به نام ایشان سکه زده اند را به من لطف فرماید. معمر به من گفت: بدون درنگ خدمت حضرت رضا علیه السّلام رسیدم و قبل از اینکه چیزی بگویم، آن جناب فرمود: معمر! ریان میل ندارد که از لباسهای خود و از درهمهایی که به نام ما سکه زده شد به او بدهیم؟ عرض کردم: سبحان اللَّه! هم اکنون درب خانه از من همین تقاضا را میکرد! امام علیه السّلام خندید و فرمود: مؤمن را خدا توفیق میدهد و وسیله بر آوردن حاجتش را فراهم میکند! بگو به نزد من بیاید. معمر مرا وارد کرد؛ سلام کردم، جواب داد و جامه برای من خواست و به من ارزانی داشت. همین که از جای حرکت کردم، سی درهم نیز در دست من گذاشت. -. قرب الاسناد: ۱۹۸ -
در کشف الغمة -. کشف الغمة ۳: ۱۳۲ - و رجال کشی -. رجال کشی: ۴۵۷ - نیز مثل این حدیث منقول است.
باب ۳ مجلد ۴۹ بحارالانوار حدیث ۱
حدیث دوم : عبداللَّه بن محمّد هاشمی میگوید: روزی پیش مأمون رفتم. مرا نشاند و هر کس که در آنجا بود را خارج کرد. سپس غذا خواست و با هم خوردیم و بعد عطر خواست و عطر استعمال کردیم. آنگاه دستور داد پرده بزنند و پرده ای زدند. سپس رو به جانب کسانی که پشت پرده بودند کرد و گفت: شما را به خدا قسم بر آن کسی که در طوس دفن شده مرثیه بخوانند! کسی شروع کرد به خواندن این اشعار: گوارا باد از برای طوس و کسانی که روز کردند در حالی که در طوس ساکنند از جهت عترت رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم و از برای ما اندوه باقی گذاشته شده است در این موقع مأمون شروع به گریه کرد و به من گفت: قوم و خویشهای تو و من مرا سرزنش میکردند که حضرت ابوالحسن علیه السّلام را امتیاز دادم و او را به عنوان ولایت عهد برگزیدم!
اکنون برایت جریانی نقل کنم که تعجب کنی: روزی خدمت ایشان رسیدم و گفتم: فدایت شوم! آباء گرامت موسی بن جعفر و حضرت صادق و حضرت باقر و علی بن الحسین علیهم السلام از گذشته و آینده تا روز قیامت اطلاع داشتند. شما نیز وصی و وارث علم آنهایی و قطعا علم ایشان نزد شما هست. من از خدمت شما درخواستی دارم! فرمود: بگو چیست؟ گفتم: این کنیز زاهریه خیلی مورد علاقه من است، او را بسیار دوست میدارم و هیچ کدام از کنیزانم را بر او مقدم نمی دارم. او چندین مرتبه حامله شده و سقط جنین کرده. اکنون نیز حامله است. مرا راهنمایی بفرمایید علاجی بکنم تا فرزند او سالم بماند. فرمود: از سقط جنین او نترس، بچه اش سالم میماند. پسر بچه ای میزاید که خیلی شبیه به مادرش است. در دست راستش یک انگشت کوچک اضافه دارد که چسبیده است و آویزان نیست. همچنین در پای چپ نیز یک انگشت کوچک اضافه دارد که آویزان نیست و چسبیده است. با خود گفتم گواهی میدهم که خدا بر هر چیزی قادر است. آن کنیز فرزندی زایید کاملا شبیه به مادرش که در دست راست و پای چپش همان طور که حضرت رضا فرموده بود، انگشت کوچکی اضافه داشت و چسبیده بود. با این مقام چه کسی مرا ملامت میکند که چرا او را امتیاز بخشیدم؟ حدیث مقداری اضافه داشت که آن را حذف کردیم «لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ العلی العظیم». -. عیون اخبارالرضا ۲: ۲۲۴ -
باب ۳ مجلد۴۹ بحارالانوار حدیث ۲
حدیث سوم : محمّد بن عبیداللَّه قمی میگوید: خدمت حضرت رضا علیه السّلام بودم. بسیار تشنه شدم، اما دوست نداشتم تقاضا کنم آب بیاورند. پس خود امام آب خواست، مقداری میل نمود و آنگاه آب را به من داد و فرمود: محمّد! بیاشام که آب سردی است! پس من آشامیدم. -. عیون اخبارالرضا ۲: ۲۰۴ -
باب ۳ مجلد۴۹ بحارالانوار حدیث۵